تصوف و عرفان

دیده ای خواهم که باشد شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس

تصوف و عرفان

دیده ای خواهم که باشد شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس

حدیث قرب نوافل

«یَا رَبِّ مَا حَالُ الْمُؤْمِنِ عِنْدَکَ قَالَ یَا مُحَمَّدُ مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَةِ وَ أَنَا أَسْرَعُ شَیْ ءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِیَائِی وَ مَا تَرَدَّدْتُ عَنْ شَیْ ءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی عَنْ وَفَاةِ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْغِنَى وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ وَ إِنَّ مِنْ عِبَادِیَ الْمُؤْمِنِینَ مَنْ لَا یُصْلِحُهُ إِلَّا الْفَقْرُ وَ لَوْ صَرَفْتُهُ إِلَى غَیْرِ ذَلِکَ لَهَلَکَ وَ مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْ ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ»

در این حدیث از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله وسلم  نقل شده که ایشان در معراج از خدای متعال پرسید: خدایا جایگاه مؤمن نزد تو چگونه است؟خدای متعال فرمود: آنقدر اولیاء نزد من عزیزند که اگر کسی به اولیای من کمترین اهانتی بکند، با من به جنگ پرداخته. این اهانت دقیقا مانند صف کشی در مقابل من است. انقدر مؤمن به من نزدیک است، که اهانت او عین جنگ و درگیری با من است. هیچ کس به اندازه من در نصرت و کمک به اولیائش سبقت و سرعت ندارد.در هیچ چیزی جز قبض روح مؤمن تردید نکردم، چرا؟ چون از یک سو این مرگ برای او خوب است و باید از این دنیا برود. در این دنیا، حدی از رشد برای مؤمن ممکن است. بنابراین نه می شود در این دنیا بماند و نه دلش می خواهد که از این دنیا برود. من هم دوست ندارم که او را ناراحت و نگران کنم .آنقدر من بنده مؤمنم را دوست دارم که آنچه صلاحش هست به او می رسانم. اگر غنا باشد او را غنی می کنم. چون بعضی از بندگانم، در این دنیا  جز با غنا کارشان اصلاح نمی شود؛ بنابراین، من آنها را بی نیاز می کنم. بعضی از مؤمنین هستند که بر عکس با فقر کارشان در این دنیا بسته می شود. صلاحشان در نداری است. آنها را فقیر می کنم. این هم جلوه دیگری از محبت من نسبت به دوستانم و نسبت به مؤمنین است.قتی من او را دوست داشتم؛ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ من گوش می شوم، همان گوشی که با آن می شنود. وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ، چشم او می شوم، چشمی که با او می بیند وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ؛ همین زبان گویایی می شوم که با او حرف می زند، وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا؛ دست او می شوم، دستی که با او می گیرد و کار انجام می دهد؛ یعنی دیدنش خدایی است، شنیدنش خدایی است؛ گفتنش خدایی است. إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ  کارش به جایی می رسد که بین دعا کردن و اجابت آن فاصله ای باقی نمی ماند. این موقعیت عبد است در نزد خدای متعال.

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد