تصوف و عرفان

دیده ای خواهم که باشد شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس

تصوف و عرفان

دیده ای خواهم که باشد شه شناس تا شناسد شاه را در هر لباس

رابعه عدویه

رابعه عدویه

رابعة العدویة القیسیة یا رابعه عدویه ملقب به تاج‌الرجال متولد ۹۵ هجری قمری برابر با ۹۳ هجری شمسی در بصره و درگذشته در سال ۱۳۵ هجری قمری برابر با ۱۳۲ هجری شمسی در بیت­المقدس،  ‌‌‌‌ از متصوفان اولیه بود. او دختر «اسماعیل عدوی قیسی» و کنیه‌اش ام‌الخیر بود.نام او را از این جهت رابعه گذاشتند که فرزند چهارم خانواده بود. رابعه یکی از کسانی است که فریدالدین عطار در کتاب تذکره الاولیایش از او یاد کرده است.

وی با صوفیانی چون حسن بصری، سفیان ثوری و مالک دینار هم‌دوره بود.

وقتی رابعه کودک بود در بصره قحطی افتاد و او را فروختند  روزگاری را به کنیزی گذراند . بعدها چون خواجه اش پارسایی و خدا دوستی او را دید آزادش کرد. رابعه در عمر خود هزگز شوهر نگزید و با خلق مزدور و ریاکار سر نکرد و با آنان به گفتگو و مصاحبت ننشست. البته خواستگاران زیادی از او درخواست ازدواج کردند اما وی پاسخ مثبت نداد و تنها چیزی که در جواب آنان می­گفت این بود که: «در من وجودی و اختیاری نمانده است، مرا از او باید خواست».

سفیان ثوری با رابعه، معاصر وبه قدر او معترف بوده است

وی به زیارت رابعه رفته و لحظه­های حضور در محضر او را غنیمت می­شمرد و مشکلاتی را که در حقایق عرفان با آن مواجه بود از وی می­پرسید. رابعه نیز با علم به دقایق عرفانی در حل آنها سعی بلیغی به کار می­بست. نقل است که روزی سفیان به رابعه گفت: «درجه ایمان و اعتقاد خود را به حضرت حق جل و علا برای من بیان کنید» رابعه گفت: «من خدا را به شوق بهشت و خوف جهنم نمی­پرستم بلکه از کمال عشق به آن حضرت و برای ادای شرایط عبودیت عبادت می­کنم».

رابعه عدویه به شهادت خاص و عام در کشف حقایق عرفانی ، مقام بلندی یافته است . هر زنی را که میخواهند به مقامات معنوی بستایند، او را در عرفان به رابعه مانند می­سازند.

 رابعه عدویه با توجه به اقداماتی که کرده و تحولاتی که درعرفان به عمل آورده مورد عنایت و اهتمام خاص و عام بوده است و بزرگان عرفان او را درعصر خود حجّت می­دانسته­اند .

در مقام رابعه همین بس که او به خاطر نگریستن به غیر خدا مورد غضب الهی قرار می­گیرد. چه عارف کامل کسی است که جز خدا نبیند، نه اینکه ببیند و چشم از او بازدارد.  نقل است که رابعه روزی بیمار شد،  سبب بیماری پرسیدند، گفت: «نظرت الی الجنه، فادبنی ربی» ؛«در سحرگاه دل ما به بهشت میلی کرد ، دوست ما با ما عتاب کرد  این بیماری از آن است» و نیز در مقام عرفانی این زن بس که در تعریف صداقت و راستی بگوید که «راستی آن است که بر عتاب مولا شاکر باشد».

رابعه به جهت مزیتی که در کمالات انسانی و فضایل نفسانی داشته و عموم راهیان و سالکان طریقت بر این مدعا صحــــه نهاده­اند نسبت به بسیاری از مردان عصر خود برتری داشته و از این جهت او را تاج الرجال (تاج مردان ) لقــب داده­اند .به طور کلی در باره رابعه باید گفت که او در زهد و تقوی در عصر خــــــود ( به ویژه در میان زنان ) بی­بدیل ضرب المثل و مجسمه تقوی به حساب می­آمد .

  نحوه ورود رابعه به طریقت ا لهی                 

نقل کرده­اند که وقتی رابعه به دنیا آمد پدرش به تنگدستی سختی گرفتار شده بود به گونه­ای که روغنی یافته نمی­شد تا ناف او را چرب کنند، مادر رابعه ندا داد که به خانه همسایه رجوع کند تا قطره­ای روغن تهیه نماید، اما او عهد بسته بود که از هیچ فردی چیزی نخواهد. از منزل بیرون شد تا در خانه همسایه را بزند و این کار را کرد ولی جوابی از صاحبخانه نشنید، به منزل خود برگشت و اعلام کرد که کسی جوابش را نداد. مادر به حدی گریست که خوابش برد و در خواب پیامبـر (ص ) را دید. آن حضرت خطاب به وی فرمود: غمگین مباش که این دختر سیّده است و هفتاد هزار از امت من در شفاعت او خواهند بود.

مدتی سپری شد و پدر و مادر رابعه از دنیا رفتند، در بصره قحطی سختی پدیدار شد و خواهران رابعه پراکنده شدند و او نیز چون از خانه بیرون رفت، ظالمی او را دید و گرفت و به شش درهم فروخت و خریدار او را به کارهای مشقت بـــــــــــار وامی­داشت. تا اینکه روزی رابعه از جایی گذشت نامحرمی او را دید و قصد او کرد، او دست به دعا بلند کرد و به خدای تعالی عرض کرد: « خدایا غریبم ، یتیمم ، اسیرم ... و تو میدانی که جز به رضایت کاری انجام نمی­دهم و حاضرم به هر بلای بیفتم به شرط آن که تو از من راضی باشی !» ندایی شنید که از آینده درخشان او نزد خداوند خبر می­داد. بدین ترتیب زمینه ورود او به طریقت الهی فراهم شد. این اتفاق وقتی مسلم شد که رابعه مزه شیرین عبادت را چشید و از هر فرصتی استفاده کرد تا حلاوت اطاعت از حق تعالی را بیشتر بچشد. نقل است که یک شب خواجه و سرور او از خواب بیدار شد و از روزنه خانه به بیرون نگریست. رابعه را دید که سر به سجده نهاده است می­گوید: «الهی تو می­دانی که هوای دل من در موافقت فرمان تو است و روشنایی چشم من در خدمت درگاه تو است. اگر کار به دست من باشد یک لحظه از عبادت تو غفلت نمی­کنم ولی تو مرا تحت نظر سلطه آفریدهای و از آفریدگان خود کرده­ای». وقتی خواجه این جریان را دید و مناجات او را شنید رابعه را پیش خود خوانده و آزاد کرد. پس از آن رابعه روی در بیابان نهاد و سفر حج آغاز کرد .

ابزار عرفانی رابعه

مهم­ترین اقدام رابعه را یادآور شویم باید از تحولی که او در عرفان اسلامی به وجود آورد نام ببریم و آن  وارد کردن مفهوم عشق و محبت الهی در عرفان اسلامی است  از این جهت که رابعه در عرفان و سلوک عرفانی­اش به عشق و محبت توجه عمیقی مبذول می­داشت لذا او را امام عاشقان دانسته­اند و ازآن جهت که محبت رابعه به خوف الهی آمیخته بود، او راپیشوای عارفان اندوهگین نام نهاده­اند.

رابعه در سلوک عرفانی و تعالیم خود روش تازه­ای در پیش گرفت و زیبایی و عشق و محبت را در آن وارد و بر آن تأکید داشت.  بر خلاف صوفیانی که در زیبایی­های جهان، جمال حق را مطالعه می­کردند، او به زیبایی­های جهان ظاهر بی اعتنا بود. در یک شب بهاری، خادمه­اش او را بیرون خواند و گفت بیرون بیا تا آثار خدا را ببینی، وی در جواب گفت که « تو به درون آی تا خدای بینی» .

 در سخنانی که از او به یادگار مانده به اهمیت محبت و عشق اشاراتی دارد. نقل است که می­گفت: می­روم آتش در بهشت زنم و آب در دوزخ ریزم تا این هر دو حجاب رهروان از میانه برخیزد و قصد معین شود و بندگان خدا ، خدا را بی غرض و نه به امید بهشت و یا خوف از دوزخ خدمت کنند».

هر چند که رابعه بنیانگذار نگرش محبت آمیز در عرفان اسلامی است، اما محبت و ارادت او به خداوند، او را در زمره کسانی قرار نداده است که تنها رَجا و عشق الهی را در وجود خود متجلی ساخته و از خوف  الهی غافل مانده­اند .

آورده­اند که او بسیار اشک می ریخت. همین که سخن از آتش به میان می­آمد مدهوش می­شد و می­گفت:

«استغفارنا یحتاج الی استغفار» ؛  استغفار ما نیازمند استغفار است. این آمرزش طلبی نشانه­ای از عمق خوف و مشیت او نسبت به خداست. این همان معرفت بلندی است که عارفان اهل خوف با خداوند داشتهاند. آیةالله جوادی­آملی در توضیح عبارت رابعه درباره استغفار طلبی از استغفار می­نویسد: « دعای رابعه در واقع ترجمان دعایی از امام حسین (ع) در روز عرفه است که فرمود: خدایا کسی که خوبی­های او بدی است بدیهایش چگونه بد نباشد».

از همین رو بود که او در صدد کتمان حَسنات خود برمی­آمد و به دیگران هم توصیه می­کرد نیکی­های خود را بپوشانند. همانطور که گناهان خود را استتار  میکنند. چرا که اظهار خوبی، برای آدمی نقص است و زمینه خود نمایی را فراهم و سبب خودستایی آدمی می­شود .

 الهی ما را از دنیا هر چه قسمت کرده­ای به دشمنان خود ده و هر چه از آخرت قسمت کرده­ای به دوستان خود ده که مرا تو بسی» !

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد